رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

رادین دنیای مامان گلی و بابایی

شیطووووووووووووووووووووووووووووووونک

نفسم! امروز شنبه سی فروردینه.وای رادین بگذار اول یه خبری بدم.عمو علی داره بچه دار میشه هوررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررراااااااا.خیلی خوشحالم.در پوست نمیگنجم.اینقدر خوشحال شدم که اینجا یه داد کشیدم که همه همکارا فهمیدن که من یه خبر خوب شنیدم. رادین !قشنگ مامان من چیکار کنم با این شیطنت های شما.میترسم مامان جون به ستوه بیاد.ولی الهی قربون مامان جون برم که هیچ وقت هیچ گله گلایه ای نمیکنه خدا از دست شما صبرش بده.رادین خدا سلامتی بهش بده که اینقدر تو رو دوست داره. رادین حالا دیگه پا میزنی از تختت می آیی بالا دیگه برات بگم از طبقات کمدت می آیی بالا و اسباب بازیهاتو بر میداری واااااااااای. در کنار این شیطنت ها برات بگم که ...
30 فروردين 1393

خوردنی مامانی

رادینم فروردین خیلی سریع داره میگذره و هوا فوق العاده خوب شده .عصر جمعه با بابایی سه تاییمون رفتیم بیرون هوا خوری.تو ماشین مشغول اذیت کردن و بهانه گرفتن بودی که یه دفعه به مقصدمون رسیدیم و بابایی ماشین را متوقف کرد.چهره شما تو اون لحظه واقعاً دیدنی بود .رادین شما یک دفعه با لبخند ملیحی زیر لب گفتی دردر و بعد شروع کردی به خوشحالی کردن و عقب جلو کردن تو صندلیت و دایم میگفتی دردر .من و بابایی هم فقط میخندیدیم و از خوشحالی شما به وجد اومده بودیم. رادین اینقدر خوردنی شدی و کارای جالب انجام میدی که دلم میخواد یه لقمت بکنم.حالا دیگه پاتو تو دمپایی بزرگترا میکنی وخودت هم از این کار خندت میگیره.وای قربون قهقهه زدنت برم که مامانو میکشی با خنده ها...
25 فروردين 1393

شروع سال نو با رادین

پسرم عیدت مبارک .هورررررررررررررررررااااا رادین من امروز هفده فروردینه و سه روز از یک و نیم سالگی شما پسر عزیزم میگذره.عزیزم این اولین عیدی بود که شما رو پای خودت بودی و دستت تو دست مامان و بابا عید دیدنی میرفتیم.واااااای که چقدر این عیدی بهت خوش گذشت و شیطنت کردی.روزها شاد و سرحال تا آخر شب بازی میکردی.نصف شب بیدار میشدی و تا صبح گریه میکردی و ناآروم بودی.خواب رو هم به ما هم به خودت حرام کرده بودی. رادین مامان!روزهای اول عید که بیشتر با عموها و عمه ها بودیم و شما همه را سرگرم کرده بودی و با رقص و آواز به همه حال میدادی.هفته دوم هم که مامان مرخصی گرفته بود و در خدمت شما گل پسر بود.با هم خونه مامان جون میرفتیم با خاله ندا بیرون رفت...
18 فروردين 1393
1